در سال 1310 در روستاي مندولک گرمسار به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در دبستان داراب در روستاي ريکان آغاز کرد و تحصيلات متوسطه را در دبيرستان آفتاب گرمسار و نيز مدرسه فرانسويها در تهران (دبيرستان رازي) به پايان رساند. از سال 1328 به خاطر فوت پدر و رسيدگي به خانواده به مدت 9 سال با عشق و علاقه به فعاليتهاي کشاورزي و دامداري پرداخت و از تحصيلات دانشگاهي بازماند. آنگاه پس از چندي براي ادامه تحصيل به آلمان رفت و در سال 1341 موفق به اخذ درجه مهندسي کشاورزي از دانشگاه فردريک ويلهلم در شهر «بن» گرديد. وي دوره دکتري خويش را نيز درهمان دانشگاه در مؤسسه شيمي کشاورزي آغاز کرد و در سال 1345 امتحان دکتري خود را با معدل عالي (20) در رشته کشاورزي (عمران کوير)، به پايان رسانيد و علم را با تجربه به خويش درهم آويخت و در بين تمامي دانشجويان رشته کشاورزي در سراسر آلمان، رتبه نخست را به دست آورد و مورد تشويق دولت آلمان قرار گرفت. پس از اتمام تحصيلات دانشگاهي، بلافاصله به ايران بازگشت و بنا به تقاضاي خود، به عنوان اولين عضو هيات علمي (استاديار) دانشکده جديد التأسيس کشاورزي و دامپروري اروميه استخدام شد و از مهر 1345 کار خود را در اين دانشکده، آغاز کرد در سال 1347 که وزارت علوم و آموزش عالي تأسيس شد، با درخواست دانشگاه تهران و موافقت وزير علوم وقت، در طرح مشترک دانشگاه تهران و دانشگاه سوربن فرانسه، تحت عنوان «طرح شناسايي بيابان لوت» با موسسه مناطق خشک (مؤسسه جغرافياي فعلي دانشگاه تهران)، همکاري کرد و سپس به پيشنهاد تهران، به طور رسمي به گروه آموزش جغرافيا - دانشکده ادبيات و علوم انساني - منتقل شد و ضمن انجام وظايف آموزشي و سفرهاي تحقيقاتي، در تأسيس و تکميل وزارت جديدالتأسيس علوم و آموزش عالي نيز مشارکت و همکاري داشت. استاد کردواني به مدت 5 سال و هر سال دوبار و هر بار يک ماه کلاسهاي درس در دانشکده را تعطيل ميکرد و به اتفاق هيات تحقيقاتي به بيابان لوت ميرفت. حاصل اين سفرها، علاوه بر نگارش مقالات و کتابهاي متعدد، کشف تصادفي يکي از با ارزشترين آثار باستاني کشور، در حاشيه غربي بيابان لوت (شهر خبيص با قدمت 3500 ساله)، به اتفاق يکي ازهمکاران خود در گروه آموزشي جغرافيا بود.احراز رتبه دوم در طرح کارايي علمي در بين 1367 نفر از اعضاي هيات علمي دانشگاه تهران در سال 67- 1373 از ديگر افتخارات اوست. وي در سال 1377 به عنوان استاد نمونه دانشگاه انتخاب شد و مورد تقدير دانشگاهها و وزيران فرهنگ و ارشاد اسلامي قرار گرفت. از ديگر افتخارات دکتر کردواني، انتخاب او به عنوان شخصيت برجسته و از مفاخر فرهنگي استان سمنان، احراز سه پايه ترفيع (استادي) در يک سال، دريافت جايزه کتاب برتر استان سمنان، گذراندن مراحل استاد ياري، دانشياري و استادي تا پايه 29 و انتخاب به عنوان استاد برگزيده سال 1381، برنده جايزه (مهرگان علم) به خاطر تأليف بهترين کتاب سال 1380 است. دکتر کردواني به زبانهاي آلماني، انگليسي و فرانسه آشناست و سفرهاي علمي متعددي به اکثر کشورهاي جهان داشته است. وي داراي مقالات علمي متعدد و نيز 20 عنوان کتاب در زمينههاي متنوع کشاورزي و عمران کوير است. پروفسور پرويز کردواني از افرادي است که بسياري از دوستداران محيط زيست و حتي مردم عادي هم او را با نظريات جسورانهاي که در زمينههاي مختلف زيستمحيطي داشته است، ميشناسند. او فرزندي از دل کوير است که سالهاي طولاني در اين زمينه به تحقيق و تحصيل پرداخته است.
با هر بهانهاي كه با او به سخن مينشيني،احساس ميكني،عمري را در آن زيسته و تحقيق و تدقيق كرده است،انگار تكثير شده و توامان،عمري را در هر كجاي اين "مرز پرگهر" زيسته است،انگار در 80 بهاري كه زيسته است، در جاي جاي نه ايران كه در جاي جاي اين خاك،زيسته است....اما آنجا كه از جغرافياي ايران سخن ميگويد،ديگر سخنان استاد لايههاي تودرتوي ديگري نيز دارد و گاه چشمهاي مخاطب را رو به گسترهاي ميگشايد كه آن گستره به دهها دريچه باز است،دريچههايي كه اگر چه در ادامه به يك نقطه ميرسند اما گاه"تو" را بر پرنيان كلام مينشاند و ميبرد تا مخاطب را به"بسيار نقشي" مهمان كند كه "تو" را با ساحتهاي تودرتويي از جامعه شناسي،مردم شناسي،جغرافيا تاريخ،ادبيات و جغرافياي تاريخي و....رخ به رخ ميكند و تو تازه ميفهمي "انسان"در اين "درنگ دنيا" چقدر ميتواند زندگي كند.دكتر پرويز كردواني، كويرشناس برجسته و چهره ماندگار و نام آشناي روزگار ما اصالتا اهل گرمسار استان سمنان است و از اينرو اين جغرافياي گرم و تشنه را خوب ميشناسد،آنچه در ادامه ميآيد:
ابتدا خودتان را براي خوانندگان ما معرفي كنيد.
بنام خدا.پرويز كردواني هستم.فرزند حسينعلي، متولد مندولك گرمسار.
واژه کردوان در زبان فارسي به چه مفهومي است؟
ما يک گردوان به ضم گاف در فارس داريم و يک کردوان به فتح کاف داريم که ما هستيم. کردوانيها زيادند و در مشاغل مختلفي هستند. ما به دهي به نام کردوان به فتح کاف نسبت داريم. من يک بار معناي کردوان را از آقاي فريدون جنيدي پرسيدم، ايشان گفت: در گذشته كردوان، کرت بان بوده يعني محل کشت و زرع، بعضيها ميگويند واژه به مفهوم دارنده کرت است که به تدريج کردوان شده است. پدرم کدخداي کردوان بود و به همين خاطر فاميلي خودش را از نام آن محل گرفت.
چه عاملي باعث شد به کوير و تحصيل در زمينه کشاورزي کوير علاقهمند شويد؟
همسر من داستان زندگي پدرم را در کتاب زندگينامه او نوشته است. مادرم همسر چهارم پدرم بود و زماني که ميخواست با او ازدواج کند براي او شرطهايي در نظر گرفتند. يکي از اين شرطها اين بود که پدرم بايد يک دانگ از ده را ميخريد و قلعهاي براي مادرم ميساخت. جلوي اين يک دانگ زمين يک کوير بزرگ بود. پدرم اين شرطها راپذيرفت و با مادرم ازدواج کرد. پدرم مالک هشت ده بود که اين دهها از او به ما به ارث رسيده است. ما در دهي که زندگي ميکرديم مدرسه نداشتيم و در مکتب درس ميخوانديم. من از هفت سالگي در کارها به پدرم کمک ميکردم. براي زهکشي در کوير، پدرم تعدادي کارگر استخدام کرده بود که تهيه فهرست و مشخصات اين کارگرها به عهده من بود. به هر يک از اين کارگرها روزي 18 ريال مزد ميداديم. کلاهي بر سرم ميگذاشتم و بالاي سر آنها بودم. سايه اين کلاه از سايه خودم بزرگتر بود.
مادرم در شش سالگي براي من اسب خريد. سال بعد براي درس خواندن به مدرسهاي در ده ريکان ميرفتم. آن زمان کسي درس نميخواند. من همراه بچههاي يکي از آشنايان، پسردايي و خواهرم با يک ماديان براي درس خواندن به ريکان ميرفتيم. آن زمان خرمن را باد ميدادند و من به عنوان مباشر ارباب سر خرمن ميرفتم و به اين ترتيب در انجام کارها به پدرم کمک ميکردم.
وقتي بايد به کلاس دهم ميرفتم با توجه به اينکه مدرسه ريکان فقط تا کلاس نهم داشت به واسطه يکي از آشنايان پدرم که آن زمان در کارهاي سياسي فعاليت ميکرد راهي تهران شدم و در مدرسه فرانسويها به تحصيل ادامه دادم. سه روز در هفته تعطيل بوديم. ديگر خواهرها و برادرهايم فقط تا مقطع معادل راهنمايي درس خوانده بودند و من نخستين فرزندي بودم که براي گرفتن ديپلم به تهران آمده بودم. قلعهاي که در آن زندگي ميکرديم بسيار بزرگ بود و همه مردم ده براي حل مشکلاتشان نزد پدرم ميآمدند. تا وقتي در ريکان درس ميخواندم وقت زيادي براي درس و مدرسه نميگذاشتم. دبيران به خانه ما ميآمدند وپذيرايي ميشدند و در مقابل در مدرسه هواي پسر ارباب را داشتند. مادر من در چهارده سالگي با پدرم ازدواج کرده بود و در سن بيست و شش سالگي زمان تولد هفتمين فرزندش از دنيا رفت. روزي که مادرم از دنيا رفت من خانه نبودم و به ريکان رفته بودم. وقتي از مدرسه به خانه برميگشتم، ديدم جمعيت زيادي در نزديکي خانهمان جمع شده بودند. پس از فوت مادرم عمه ما سرپرستي از خواهر و برادرهايم را براي دو سال برعهده گرفت و پس از آن پدرم با پنجمين همسرش ازدواج کرد.
ما 10 برادر و هشت خواهريم که بسيار با هم صميمي هستيم و هيچگاه در اين سالها با هم مشکلي نداشتهايم و من وکيل همه خواهرها و برادرهايم هستم. قرار بود به عنوان پسر اربابي که هشت روستا داشت وقتي پزشک شدم به آنجا برگردم اما همان سالي که ديپلم ميگرفتم پدرم از دنيا رفت. من تصميم گرفتم کار پدر را ادامه دهم. هشت سال ترک تحصيل کردم. من سال 1329 يعني يک سال بعد از فوت پدرم به ده برگشتم. تا سال 1337 در ده بودم و به امور و کارهاي پدرم رسيدگي ميکردم تا اينکه همه خواهر و برادرهاي تني خودم را سر و سامان دادم. يعني به عنوان يک پدر به همه آنها کمک کردم. بعد از آن راهي خارج از کشور شدم تا تحصيلاتم را ادامه بدهم. برادر کوچکترم که اکنون جراح است قبل از من به آلمان رفته بود. او مقدمات لازم براي سفر من را فراهم کرده بود. تصميم گرفتم در رشته مهندسي کشاورزي ادامه تحصيل دهم.
وقتي در مقطع دکتري بودم درخواست کردم براي تحقيق، يک تن خاک از ايران برايم ارسال کنند. پدرم عملا کوير را آباد کرده بود و من همين کار را از نظر علمي مورد بررسي قرار دادم. آن زمان ميخواستند 15دانشجوي آلماني و يک دانشجوي خارجي را از آلمان به آمريکا بفرستند و من براي اين سفر انتخاب شدم. تابستان سال 1341 موفق شدم از 9 ايالت آمريکا ديدن کنم. در مطالعه چهار ساله روي خاک ايران براي شناسايي بهترين اثر کود، انواع مختلف کودهاي شيمايي و حيواني روي نمکزارهاي آبادشده ايران را مورد بررسي قرار دادم. با بهترين نمره قبول شدم. آلمانيها تخت رواني درست کردند و من را به عنوان دانشجوي نمونه با اين تخت روان در شهر گرداندند.
چگونه شما که يک کويرشناس از فرنگ برگشته بوديد با دختري که عاشق ادبيات و نويسندگي بود، ازدواج کرديد؟
وقتي به تهران آمدم به عنوان پسر بلوکباشي گرمسار که شاگرد اول شده بود و بنز و تحصيلات عالي داشت بسيار مورد توجه بودم و هر شب به مهماني دعوت ميشدم تا تصميم بگيرم با يکي از دخترهاي دوستان و آشنايان ازدواج کنم. آن زمان خانه يکي از دوستانم در تهران بودم تا مقدمات کارهاي انتقالي انجام شود. قرار شد به پيشنهاد همسر دوستم با يکي از دوستان آنها آشنا شوم. وقتي با فريده گلبو آشنا شدم متوجه شدم دختر بسيار متين و باسوادي است. فريده آن زمان در دانشگاه تهران در رشته خبرنگاري درس ميخواند و در روزنامه کيهان کار ميکرد و پاورقي مينوشت. او بسيار فعال بود و آن زمان کتاب «جاده کور» را نوشته بود. قرار شد به اصرار همسر دوستم با دوست فريده آشنا شوم. فرداي آن روز به دانشگاه تهران رفتم و فردي را که همسر دوستم پيشنهاد کرده بود، ديدم اما پس از سلام و احوالپرسي از او خداحافظي کردم. به اين نتيجه رسيدم فريده که از خانوادهاي فرهنگي و متين بود از نظر من براي ازدواج بسيار بهتر است. اگرچه وقتي اين موضوع را با خانوادهام مطرح کردم با مخالفت روبهرو شد اما به آنها گفتم من تصميم خودم را گرفتهام. به همراه تعدادي از اعضاي خانواده و آشنايانم که از گرمسار به تهران آمده بودند به خواستگاري فريده گلبو رفتم و با او ازدواج کردم.
*** ميگويند بيابان، عروس طبيعت است. آيا همسر شما با عروس طبيعت کنار آمده يا به آن حسادت ميکند؟
او هميشه ميگويد شوهرم عاشق کوير است. در اين 52 سال فقط چهار بار با هم سفر رفتهايم. او خودش همه دنيا را گشته است اما در اين سفرها يا با دوستانش بوده يا با بچهها و خواهرهايش. دخترم 24 سال است در فرانسه زندگي ميکند اما من به علت مشغلههاي کاري تا به حال به خانه دخترم نرفتهام. البته او هر سال يک بار به ايران سفر ميکند. بنابراين ما در اين زمينه مشکلي نداشتهايم و هر دو در زندگي مشترک به فعاليتهايي که علاقه شخصيمان بوده است، پرداختهايم.
همانطور که ميدانيد کشور ما از ديرباز با مسأله خشکسالي و کمآبي روبه رو بوده، داريوش هخامنشي در 2500 سال پيش در کتيبه خود از خداوند خواسته بود که کشورش را از شر دروغ و خشکسالي حفظ کند. پس ميبينيد که اين موضوع تاريخي و به اصطلاح مسبوق به سابقه است. سؤال اين است که دانش جغرافيا امروز، چه توضيحي براي خشکي هوا و کمآبي کشورمان دارد؟
کشور عزيز ما ايران، درست در مغز منطقه پرفشار قرار گرفته و بايد يک کشور خشک ميشد. خشکتر از آنچه که هست، اما در دوران دوم تکامل و تحول زمين که درياها خشک شدند، شانس آورديم و براي ما يک دريا در شمال و يک دريا در جنوب باقي ماند، درياي مازندران در شمال و خليج فارس در جنوب. بعد، ايران شروع به چين خوردگي و کوهستاني شدن کرد. يک علت آن هم فشاري بود که از نواحي مکه به ايران آمد. به هر حال، ايران چين خورده شد و کوهها به وجود آمدند، آن هم کوههاي عالي، رشته کوه البرز با جهت خوب شرقي-غربي که اگر شمالي-جنوبي بود، مناسب نبود. يکي هم رشته کوه زاگرس و آن هم با جهت عالي شمال غربي، منتها قسمت انتهايش کمي کج شده و به همين خاطر، دره رود ما به عراق ميرود. بعد کوههاي مرکزي و کوههاي مکران را داريم. کوه البرز و درياي مازندران، يک آب و هواي مرطوب و مطلوب براي کشورمان به وجود آورده اند. اگر اين کوه نبود، باران هم نبود و شمال کشورمان درست مثل دوبي، ابوظبي و امارات ميشد که تنها 50 ميلي متر باران را دارند و يک رود هم ندارند، چون کوه ندارند و جريان پرفشار اجازه بارندگي نميدهد. از برکت کوه البرز و درياي مازندران است که ما منطقهاي داريم که تا 2000 ميلي متر بارندگي دارد. بعد کوه زاگرس را داريم که رطوبت منطقه غرب را ميگيرد و باعث بارندگي در آن مناطق ميشود. از سوي ديگر، درياي مازندران در شمال، جريان هواي سرد و منهاي 90 درجه سيبري را معتدل و کوه البرز آن جريان را تبديل به باران ميکند وگرنه، سرماي سيبري تا نواحي مرکزي ايران را از سرما ميخشکاند. در جنوب کشورمان هم خليج فارس، جريان هواي گرم و سوزان عربستان را تعديل ميکند وگرنه، جنوب کشورمان از گرما ميسوخت.
البته، مشکل نواحي کمآب و خشک داخلي و کويرها و بيابانها را هم داريم.
درست است، به هر حال، مجموعه اين شرايط در قسمتهاي داخلي کشور، براي ما کوير و بيابان هم درست کرده است. مکزارهايي که يک زمان، مايه بدبختي بود ولي حالا اينطور نيست. علم امروز ميگويد، اين کويرها بزرگترين نعمت هستند چون هم جاذبه توريستي دارند و هم از نظر اقتصادي و صنعتي مهم اند. کويرهاي ما، مثل گلهاي قالي هر قطعهاش، يک رنگ است. دور دشت کوير، گياه دارد و بايد در بهار رفت و ديد که چقدر زيباست. کويرهاي گياهدار در بهار، مثل جنگل در پاييز است. کوير، بهار عاشقان است. انواع گز دارد، که گلهاي بنفش دارند. کوير، گياهي به نانم «شور» دارد که ما دهاتيها، گاهي گوسفند و شتر را به آنجا ميبريم تا به جاي نمک، شور بخورند. کويرهاي ما ميتوانند منشاء کار و توليد شوند. در کوير براي همه قشري از شيميدان تا شاعر کار و اشتغال وجود دارد. شبهاي پرستاره کوير، منبع الهام بسياري از شاعران بزرگ ما بوده است.
تصويري که شما از کوير به دست ميآوريد، اقتصادي و شاعرانه است، اين تصوير با آنچه که مردم از کوير در ذهنشان دارند، متفاوت است. لطفاً در اين زمينه توضيح بيشتري بدهيد.
همانطور که گفتم، در بهار دور کوير، گياه دارد که جنوبش ميشود مراتع گرمسار، سمنان، دامغان، شاهرود و مرتع سبزوار. به هر حال، مراتع کويري ما اين مناطق است. ما يک مراتع کوهستاني داريم و يک مراتع کويري. داخل کوير آنقدر خشک است که گياهان هم از بين ميروند و زمين، نمک خالص و رنگارنگ ميشود، بعضي پف کرده و بعضي مثل تخم مرغ اند. رودهاي شور ما در اين منطقه، منشاء برکت اند. من معتقدم هرجا رود شور و آب شور باشد ارزش آن بيش از آب شيرين است چون آب شيرين تنها مصرف خوراکي دارد، در حالي که آب شور از منابع دايمي و تجديدشوندهاي است که انواع و اقسام املاح را براي صنعت و مصارف ديگر ما توليد ميکند. موادي مثل پتاس، شوره، سولفيت، نمک طعام و دهها ماده ديگر.شهرهاي کنار کوير هم از نعمت ماسه و ماسه بادي بهره مندند. من در تحقيقاتم 21 مورد استفاده از ماسه و ماسه بادي در صنعت و اقتصاد و مصارف شهري پيدا کرده ام و تعجب ميکنم چرا در شهرها براي جلوگيري از ليزخوردگي و آب کردن برف و يخ به جاي نمک که آسيبهايي در پي دارد، از ماسه استفاده نميکنند!؟ از جهت ديگر، ما در منطقه کويري و بياباني کشور، از دو نعمت بسيار بزرگ آفتاب و باد برخورداريم، که انرژيهاي تمامنشدني هستند و ميتوانيم به خوبي از آنها استفاده کنيم.
بيابان همان کوير است؟
نخير، اين يک اشتباه محض است. فرق اين دو مثل فرق شب با روز است. هم منظره و هم مواد آنها کاملا با يکديگر متفاوت است. کوير که در ايران به آن نمکزار ميگويند ممکن است به اندازه يک قاليچه هم باشد. به عبارت ديگر در بيابان هم ممکن است کوير بهوجود آيد اما بيابان همان صحراي عربهاست که در تعريف آن گفتهاند: منطقهاي وسيع که هيچ گياهي در آن نباشد و در طول يک سال يا سالها در آن باران نبارد، اما متاسفانه در ايران کوير و بيابان را به يک معنا بهکار ميبرند. در ايران فقط يک بيابان واقعي وجود دارد و آن لوت است. بيابان منطقهاي وسيع است که از نظر بارندگي بسيار فقير است. پس از لحاظ پوشش گياهي هم بسيار فقير خواهد بود و مساحتهاي وسيعي از آن بهکلي فاقد گياه است.
آقاي دکتر، ما خشکترين زمستان را در 67 سال گذشته تجربه کردهايم و از سويي هم همه از بحران زمستان و پاييز سالهاي بعد نگران هستند، واقعا اين بحران جدي است؟
ببينيد ما الان 3 مسئله ما هوا داريم؛ يکي مسئله آلودگيهوا است، يکي مسئله سوراخ شدن لايه اوزون است که منجر به ايجاد سرطان، آب مرواريد و... ميشود و آخري هم که مهمترين است گرم شدن کرهزمين است. اين گرم شدن مسائل زيادي به وجود آورده که يکي از آنها مربوط به آب است. در واقع اين گرم شدن بر اثر انتشار دياکسيد کربن و متان است، اين گازها مثل سقف نميگذارند هوا به بالا برود و اين باعث گرم شدن ميشود، از سويي هم کرهزمين يک فضايي دارد که نه هوا از آن بيرون ميآيد و نه هوا وارد آن ميشود، به همين دليل نه بارندگي کم ميشود نه زياد. به همين دليل وقتي زمين گرم ميشود مناطقي که بارندگي بيشتري داشتند بارندگيشان افزايش پيدا ميکند و مناطقي هم که بارندگيشان کمتر بوده کمتر ميشود.
ايران جزو مناطقي است که بارندگيش کمتر بوده؟
بله، در مصاحبهها گفتهاند که ما چيزي حدود يک سوم ميانگين دنيا يعني 250 ميليمتر بارندگي داريم. همينطور کشورهايي که برخلاف بيش از 800 ميليمتر بارندگي دارند کشورهاي مرطوب هستند، اين کشورها به علت شرايط آب و هواييشان نيازي به آبياري هم ندارند، نام هواي اين مناطق کم فشار است. اکنون اگر بارندگي در ايران کم شده قطعا در جايي ديگر افزايش پيدا کرده. از سويي به خاطر گرم شدن زمين برف هم ديگر نميآيد، اکنون برف 500 متر بالا رفته است يعني مثلا اگر تا خيابان زعفرانيه برف ميآمد الان تا 500 متر بالاتر برف ميآيد. يا براي مثال گياهاني که زماني در دشتها رشد ميکردند الان در کوه آلپ دارند رشد ميکنند.
يعني ميتوانيم بگوييم ما به خاطر گرمايش زمين در يک دوره خشکسالي هستيم که روزي تمام ميشود؟
ببينيد گرمايش نظم را هم به هم زده است، قديم ميگفتند يک دوره 7 ساله خشکسالي داريم بعد ترسالي ميشود و... ولي نه اکنون اين نظم هم به هم ريخته است، مثلا مازندران 2هزار ميليمتر بارندگي داشت ولي الان وضعش خيلي بد است چون به طور استثنا شرايط گيلان و مازندران با شرايط آب و هواي جهاني فرق ميکند چون آب و هواي اين مناطق محلي است. گيلان بايد بيابان ميشد ولي از برکت کوه تالش، البرز و درياي خزر الان داراي يک آب و هواي محلي است. پس اينکه مثلا ميگوييم چند سال ديگر اصفهان ترسالي ميشود ديگر چنين چيزي امکان ندارد.
با اين وضعيت هيچ انتظاري نبايد داشته باشيم که بارش باران بتواند وضعيت منابع آبي ما را درست کند؟
يک اتفاق ديگر هم رخ ميدهد، در مناطقي که الان گرم شدند و آب تبخير شده به بالا رفته و کيسه يا رودهاي هوايي در آسمان تشکيل ميشود و به طور ناگهاني ميبينيم در يک منطقهاي مثل يزد که اصلا انتظارش را نداريم ميبينيم بارندگي شديدي رخ ميدهد. اينجاست که وزارت نيرو بايد آماده چنين بارندگيهايي باشد، اين وزارت خانه هميشه ميگويد آب نداريم، بعد که ناگهان باران ميآيد ميگويد آب گرفتگي شده مراقب باشيد و... نه، اين فرد مدير نيست. وزارت نيرو بايد آماده باشد و امکانات داشته باشد که اگر مثل چند وقت پيش برف آمد هيچ آبي اصلا هدر نرود. الان دارند در طرحي به اسم تعادل بخشي آب روستاها را کم ميکنند، شرايط مثل خانوادهاي است که وضع ماليش خيلي خوب بوده و الان بد شده، مرد فقط دارد به زن و بچش فشار ميآورد و نميرود جاي ديگري کار کند. وزارت نيرو ميگويد آب نيست پس آب کشاورزها را کم ميکند، چاههاي غيرمجاز را ميبندد و... ولي اين باراني که الان آمد چه شد؟ اين نميآمد بهتر بود، چون همه چيز را نابود کرد.
همانطور که مطلع هستيد در کنار توسعه و استفاده از 3 فناوري، قوانيني هم در ايران تصويب شد بحثهايي مربوط به اولويتبندي، چاه و... چقدر اين تصميمات درست بود؟
مسئله آب که به وجود آمد، قانوني گذاشتند که همه چيز را خراب کرد، وزارت نيرو گفت که بايد اولويت بدهيم. اولويت اول را آب شرب يا همان آب شهر گذاشتند، دومين اوليت صنعت بود و سوم هم کشاورزي. درباره تالاب و باتلاق هم همه نمايندهها گفتند آب دارد تلف ميشود. بعد که ديدند آب زيادي به اين شکل دارد مصرف ميشود چاه زدن در دشتهاي زيادي را ممنوع کردند، شما فکر کنيد در دشت کرج ساخت چاه ممنون شد ولي در خود شهر ممنوع نبود، حتما شنيديد که ميگويند چاههاي غيرمجاز، چه کسي اين چاهها را درست کرد خودشان؟ الان هم شروع کردند بستن اين چاهها، چاههايي که ميتواند آب يک کشاورز را براي 14 شبانه روز تامين کند را يک شبه ميبندند. مگر اين چاه را چه کسي ساخته؟ خود وزارت نيرو به توصيه نماينده مجلس ساخته. وزارت آب و برق سابق و وزارت نيرو اين مشکل را به وجود آوردند. وزارت نيرو الان هم دارد اشتباه ميکند.
چه اشتباهاتي؟ و اساسا شما چرا آنها را اشتباه ميدانيد؟
دشتها را براي کشاورزي و روستاها تعطيل کردند و اين يعني شهرها آزاد شدند و قرار شد به اندازه ممکن هرچقدر ميشد سد و چاه در آن ساخته شود، اين باعث شد روستاها سريعا به شهر تبديل شوند. روستا که شهر شد ديگر وزارت نيرو هيچکاري نميتواند انجام دهد و اين يعني مسئله آب حادتر ميشود، چون فضاي سبز، زمين کشاورزي، اداره و... هم در آن ساخته شود.برنامه الان جنگ وزارت نيرو عليه کشاورزي است، سال پيش در سمينار اقتصاد آب در تهران مدير بهرهبرداري و حفاظت آبهاي زيرزميني گفت که دارند آب کشاورزي را کم ميکنند که به شهر و صنعت کمک کنند. بعد آقاي مديرعامل شرکت منابع آب ايران گفت که برف نيامده و ناچارند آب کشاورزي را جيره بندي و قطع کنند. شما حساب کنيد آب کشاورز را موقع کشت قطع کنند.بعد آقاي معاون وزير نيرو در امور آب هم گفت که اشتغال در کشاورزي خيلي کم است و در صنعت با آب کمتري شغل بيشتري فراهم ميشود، بعد هم گفته که صنايع چاههاي کشاورزها را بخرند. خود آقاي وزير نيرو هم که خيلي به او ارادت دارم بعد از جلسه هيات دولت گفت که هم کشاورزي آب ميخواهد هم صنعت ولي اگر صنايع مشکلي داشت آبش را جبران ميکنيم ولي کشاورزي را نميتوانند جبران کنيم به همين دليل آنها بايد در تاسيسات انرژي خورشيدي به ما کمک کنند. شما حساب کنيد کشاورز، کارش را تعطيل کند و به سمت انرژي خورشيدي برود، اگر قرار باشد کسي اين کار را انجام دهد صنعت است. يا وزير نيرو گفت که با کشتهاي پر مصرف به شدت مخالف است و کشاورزان حق ندارند بکارند و باز معاون همين وزارت نيرو گفته شهرها آب ندارند تا ميشود چاه ساخته شود و کشاورزان از فاضلاب استفاده کنند.
به نظرتان علت اين همه اقدامات فقط براي کشاورزي چيست؟
همه اين کارها را انجام ميدهند چون ميگويند کشاورزها 90 آب را مصرف ميکنند، افرادي مثل شما هم بيرون نميرويد و قبول ميکنيد. مگر شهريها آب را هدر نميدهند؟ اينکه تهران رود ندارد ولي 3 رود فاضلاب دارد چيست؟ چرا نميگويد شهرداريها ديگر چمن نکارند؟ يا مثلا الان در لرستاني که بايد کشاورزي ايران را تامين کند ترسيده و گفته الگوي کشت را خودش مشخص ميکند و از اين به بعد زعفران و گل محمدي ميکارند! مگر مردم نان نميخواهند؟ همه اينها نابود کردن کشاورزي است ولي بالعکس در کشورهاي پيشرفته دنيا وقتي به سمت صنعت رفتند کشاورزي را نابود نکردند و حتي کمک هم کردند چون غذا مهم است. اشتباه است که ميگويند اول هوا بعد آب و بعد غذا، ولي الان نه بر اساس سيل و خشکسالي که وجود دارد غذا در دنيا مهم است به خصوص براي ما که تحريميم.از سويي کشورها در دنيا الان جزو سازمان جهاني تجارت شدند ولي ما چون عضو اين سازمان نيستيم محصولاتمان را ارزان ميخريم و گران ميفروشيم. کشاورزي منبع غذايي ما است، ولي الان کمک که نميکنند هيچ فاضلابها را ميدهند به کشاورزي به همين دليل ميوه و سبزي که سالمترين غذا بودند الان بدترين هستند. ميگويند آب شرب، مگر ورامين شهر نيست؟ چرا الان 8 سال است که سد لتيان را باز نکردند و آبش را فقط به تهران ميدهند؟ پس کمک که نميکنند هيچ امنيت غذايي را به هم ميزند.
اما هر ميزاني هم باشد، بخش زيادي از آب ما دارد در کشاورزي مصرف ميشود براي اين حوزه نبايد هيچ اقدامي انجام دهيم؟
وزارت نيرو ميگويد کشاورزها دارند آب را تلف ميکنند و براي همين فقط ميرود آب چاه را کم ميکند، اينجا است که دارند اشتباه ميکنند. اولا اگر در چاه را ميبندند آن 20 خانواري که از آن استفاده ميکنند کجا بروند؟ بايد از کشورهاي پيشرفته ياد بگيرند، مثل استراليا. استراليا ميآيد به مني که براي ده کردوان هستم ميگويد روستاييها را جمع کنيد ميخواهيم نصف آب روستا را بخريم. از سويي هم 6 ماه زودتر به وزارت کشاورزي اين اقدام را خبر ميدهد و اين وزارتخانه هم بذر اصلاح شده و کود به کشاورز ميدهد تا توليد کم نشود.من هم الان ميگويم آب روستايي را کم کرديد اشکال ندارد ولي به جاي آن به کشاورز کود، بذر اصلاح شده و... بدهيد. ولي اينها کم ميکنند و ميروند، همين است که ميگويد آب را دارند هدر ميدهند. همانطور که مش ممد و مش مش حسين نميفهميد چاه چيست کشاورز هم نميداند کود چيست و وزارت کشاورزي بايد کمک کند. همين ميشود که وزير کشاورزي سال گذشته گفت آب هست ولي ملت تنبليم، ولي معاونش آقاي طباطبايي گفت که سازمان آب دارد آب و برق گلخانهها را هم قطع ميکند. حق ندارد آب هر جايي را کم کنند، آب برخي جاها را اگر قطع کنيد ديگر آب به زمين نميرسد.
اينکه آب کشاورز را کم ميکنند البته بدون انجام هيچ کمک ديگري باعث نميشود کشاورز به شکلي مصرف خود را کاهش دهد؟
نه اتفاقا باعث ميشود به شهر مهاجرت کنند و شرايط مثل زماني ميشود که با پول نفت مواد غذايي وارد ميکرديم اما بعد از مدتي ديگر پول نفتي نبود. پس ببينيد آب کشاورزي از آب شهري مهمتر است چون کشاورز دارد به تمام ايران غذا ميدهد. کشاورز کسي است که مواد غذايي خودش، دام، شهرها، کارگرهاي صنعتي را خودش توليد کند و در آخر هم صادرات داشته باشد. ولي الان دارند کشاورزي را نابود ميکنند، قبلا فقط منابع غذايي نبود الان ديگر پول نفت هم نيست اين است که کشاورز مهاجرت ميکند، شهرهايي که بزرگتر شدند سرطان هستند ماها هم سلولهاي سرطاني هستيم. کشاورز در آنجا دارد مواد غذايي توليد ميکند، تعادل جمعيتي وجود دارد و... پس همين است که ما به نتيجه نميرسيم.
خلاصه حرف شما اين بود که همه فشار براي حل خشکسالي روي حوزه کشاورزي است، شما چه راه جايگزيني پيشنهاد ميکنيد؟
من هم معتقدم که واقعا آب نيست و بايد بگويم که آب کشاورزي بايد کم شود. اما هم بايد حقآبه کشاورزي را نصف کنند و هم شهر را، مثل خانوادهاي که وضع ماليش ديگر خوب نيست و سهم همهي فرزندانش را نصف ميکند. اما پدر خانواده بايد به فرزندانش راه حل هم توصيه کند، يعني وزارت نيرو هم بايد درخواست همکاري کند.
در حوزه شهري، به جز گران کردن قيمت آب چه راه حلي وجود دارد؟
اگر فکر آب باشند، هنگام ساخت ساختمان بايد زماني پايان کار دهند که در حوزه آب اين اقدامات انجام شود؛ براي هر آپارتمان حتما يک کنتور وجود داشته باشد، وقتي کنتور باشد ميتوان کنترل کرد که در يک آپارتمان چه کسي آب بيشتري مصرف کند. دوم اينکه بايد در خانهها از شير و دوش کم مصرف استفاده شود، تمام اين وسايل براي رژيم گذشته هستند، آن زمان پرمصرف بودن شير آب افتخار بود! الان وزارت نيرو بايد کارخانههاي توليدکننده شير پر مصرف را تعطيل کند، ولي هيچ کاري نميکنند. در دنيا سازمان آب و بخش خصوصي براي مردم شير و دوش کم مصرف ميبرند و پول آن را از طريق آب صرفهجويي شده از مردم ميگيرند. در همين تهران هم بايد اين کار را کنند.
اقداماتي مثل جمعآوري آب باران در پشت بامها هم ميتواند انجام شود، در استراليا همين کار را ميکنند و از اين آب براي آبياري فضاي سبز استفاده ميکنند. موضوع ديگري بسيار مهم مربوط به بحث فضاي سبز است، با مهندسي درست ميتوان فضاي سبز مناطق زيادي را در تهران آبياري نکرد براي اين اتفاق بايد کاري کنند که آب پياده رو به سمت فضاي سبز برود. در منطقهاي در استراليا با بارندگي هم اندازه تبريز خانهاي ديدم که اصلا آبياري نميکردند چون صاحب خانه از گياهان کم مصرف استفاده کرده بود.
آموزش چقدر ميتواند به کاهش مصرف آب کمک کند؟
آموزش ميتواند به کاهش مصرف ساکنين اهالي شهر کمک زيادي کند، مثلا خانم خانه وقتي ميخواهد ظرفها را بشويد بايد ميانش شير آب را ببندد، يا هنگام حمام بايد آب را قطع کند و شامپو بزند. از همه مهمتر وقتي من با آب صورتم را ميشويم بايد از آن دوباره استفاده کنم. به همين دليل در خانه من از يک لگن براي شستن صورتم استفاده ميکنم و آن آب را هم به توالت ميريزم. يا مثلا من الان چمن خانه خود را کاملا خشک کردم و گفتم به گياهان ديگر در فضاي سبز خانه هم هفتهاي دو روز آب داده شود. قبلا که گياهان بيشتري آبياري ميشدند آنها را بيشتر هرس ميکرديم. وقتي در شهر برف ميآيد آن را هم هدر ميدهيم، با نمک پاشي و شن پاشي، برف را بايد به فضاي سبز ريخت. همه اينها را بايد آموزش داد.
آقاي دکتر کردواني همانطور که اشاره کرديد در شهرها ما بهره درستي هم از بارندگيهاي ناگهاني نميبريم، چه اقداماتي در اين رابطه ميتوانيم انجام دهيم؟
ببينيد ما در شهرها از بارندگيها استفاده نميکنيم، پشتبام ايزوگام است، خيابان آسفالت و کف جويها هم سنگ فرش است به همين دليل آب به شکل سيل حرکت ميکند و فقط از مقدار آبي که در باغچه ريخته شده استفاده درست ميشود. همينطور نمک پاشي هنگام برف اشتباه است چون آب را شور ميکند، شن هم آسفالت را خراب ميکند، مسئولين بايد از ماسه بادي استفاده کنند. از سويي وزارت نيرو هم بايد بداند که در يک منطقه بارندگي بالاخره رخ ميدهد و بايد به نحوي از آنها استفاده کند. پس به طور خلاصه ما براي کاهش مصرف آب در حوزه شهري هيچ اقدام درستي انجام نميدهيم.
بر اساس آمارها بخش زيادي از آب در حوزه صنعت مصرف ميشود، در اين رابطه چه اقداماتي ميتوان انجام داد؟
يکي از اصليترين بخشهاي صنايع نيروگاهها هستند و اين نيروگاههايي که ما داريم به نوعي خيانت است چون براي يک نيروگاه به اندازه 20 روستا چاه ساخته ميشود. براي مثال در کبوددرآهنگ دهها حلقه چاه ساختهاند که منجر به نشست زمين شده. اين نيروگاها در کنار مصرف زياد آب هوا را هم آلوده ميکند.
شما ميگوييد که حوزه کشاورزي در کنار مصرف آب، غذا توليد ميکند، در زمينه صنعت نميتوان گفت که انرژي توليد ميشود؟
وقتي کشور ما هم نور خورشيد و هم باد را دارد ساخت اين نيروگاههاي آبي و حرارتي گناه است. اين را هم بگويم که شهرها بايد به سمت آبهاي غيرمتعارف بروند.
منظورتان از آبهاي غيرمتعارف چيست؟
اولين منبع آب غيرمتعارف که 60 سال پيش در دنيا از آن استفاده کردند تصفيه فاضلاب بود، نه اينکه از ديگر منابع آب براي تامين نياز پايتخت استفاده کنند. سد لتيان را براي ورامين ساختند و گفتند يک درصد آب آن براي تهران حالا 8 سال شده که اين سد را باز نکردهاند. دومين منبع غيرمتعارف که به آن اشاره کردم موضوع جمعآوري آب باران است، در همدان با اين شدت بارندگي ميتوان نياز آبي آن را به راحتي تامين کرد، پشتبامي به اندازه 10 در 20 متر در اين شهر ميتواند آب سال آن خانه را تامين کند. در اين پشت بام 60 متر مکعب آب توليد ميشود که به يک مخزن کوچک هم نياز دارد. اينها را اصلا نميگويند و فقط ميگويند آب زيادي دارد هدر ميرود.
از آب باران ميتوان به عنوان آب شرب استفاده کرد؟
3 يا 4 ساعت بعد از شروع بارندگي ميتوان از آب آن براي نوشيدن استفاده کرد اما باز هم در بدترين حالت در شهري مثل تهران ميتوان از اين آب براي آبياري فضاي سبز استفاده کرد.
آقاي دکتر فرض کنيم، همه اين اقدامات با همين روند ادامه پيدا کنند يعني سد بسازيم، به کشاورز آب ندهيم و... چه آيندهاي در انتظار نسل بعدي است؟
بيچاره کسي که 50 سال ديگر به دنيا بيايد، تا آن زمان ديگر نه آب سطحي داريم، نه آب زيرزميني. البته اين اتفاق شايد زودتر هم بيافتد.چراکه در حوزه آب زيرزميني حداقل فاصله 2 چاه بايد 1 کيلومتر باشد، اگر در يک ليوان بهجاي يک ني، 3 ني قرار دهيم آب بيشتري نميگيريم فقط زودتر آن منبع آب را از بين ميبريم. وزارت نيرو هم که دارد ميگويد چاه بزنيد، اتفاقي که باعث شده دشت تهران هم 36 سانتيمتر نشست پيدا کند.بعد از آن هم ديگر آبي نيست، اگر هم باشد آب آلوده است چراکه آب توالت هم وارد ميشود.
درباره آب سطحي چطور؟
وضعيت اين موضوع خيلي بدتر است. مثلا همه ميگويند سد کرج پر از آب است، اما 60 سانتيمتر از اين سد گل است و همين دليلي است که برخي ميگويند آمريکا همه سدها را خراب کرد. البته سد را خراب نميکنند فقط جلوي سدسازي را ميگيرند.سدها نياز به مديريت دارند، براي مثال 5 سال پيش سد تهران پر شد و در شهر سيل آمد. اين اتفاق افتاد چون ما بايد چند سانتيمتر از سد را خالي ميگذاشتيم. دومين موضوع اين است که سدها هم مثل چاهها عمر دارند، سدها وقتي پر از گل ميشوند ميميرند.پس اگر بارندگي زياد باشد هم سدهاي ما نميتواند پر شود، همين امسال هم بعد از بارندگي سد ورامين و کرج را باز کردند چراکه ديدند سد پر شده.
چه اقدامي ميشود براي اين موضوع انجام داد؟
هر سدي که ميسازيم بايد دو برنامه روي آن پياده کنيم، يکي بايد در بالادست آن آبخيزداري کنيم و دوم اينکه از همه مهمتر است شستوشوي هيدروليک است. اقداماتي که الان انجام ميدهيم باعث ميشود همه گلها از بين نروند و اگر اين اتفاق نيافتد ميليونها آدم ميميرند.چون هرسال آب کمتري ذخيره ميشود و اين خطرناک است. مثلا اين سد لتيان را گفتند براي ورامين ميسازند و 0.1 دهم آن را به تهران ميدهند الان 8 سال است که دريچه اين سد بسته است. اين کار ظلم است، ورامين هم شهر و بايد به آن آب بدهيم ضمناً بستر اين سد تخت ميشود سيل ميايد و ميليونها آدم ميميرند.ممکن است بهطور موقت کاري انجام دهند و تاج سد را چند متر افزايش دهند، اما سد کرج و سد لتيان ديگر ظرفيت اين اتفاق را ندارند.پس بيچاره کساني که 50 سال ديگر به دنيا بيايند، چاه آنها که خشک است و سدشان هم خشک ميشود. اين کارها مديريت ميخواهند که انجام نميشود.
پروفسور کردواني درباره طرح انتقال آب خزر به سمنان، از مخالفان اجرايي شدن اين طرح انتقاد کرد! او گفت که اجرايي شدن طرح انتقال آب خزر به استان سمنان يکي از معقولترين و مقرونبهصرفهترين پروژههاي انتقال آب در ايران است.از آب درياي خزر ميشود در کشاورزي استفاده کرد. آب درياي خزر قرار است براي آب شرب و بخش صنعت به استان سمنان منتقل شود. در بخش کشاورزي بايد به فکر استفاده از گلخانههاي هيدروپنيک يا کشت آبي بود.
اين طرح، پروژه خوبي است همچنان که طرح انتقال آب خليجفارس به 900 کيلومتري آن طرحي، شدني و خوب است آنوقت برخيها ميگويند انتقال آب خزر به 160 کيلومتري آن و استان سمنان که در همسايگي مازندران است توجيهپذير نيست! که ايننظر بياساس و غيرکارشناسي است و انتقال آب درياي خزر به استان سمنان معقول و درست است.
کردواني در پاسخ به منتقدان اين طرح و ادعاي آنها مبني بر مشکلات زيست محيطي گفت: برخي کارشناسان محيطزيست به اشتباه گفتند که برداشت آب از درياي خزر به شورشدن اين دريا ميانجامد که برداشت غلطي است چرا که 80 درصد آبي که به خزر ميريزد آب شيرين است و اين بحث که شوري آب و غلظت نمک تحت تاثير اين طرح به مرگ ماهيها ميانجامد به هيچوجه درست نيست.
او ادامه داد که شوري آب خزر آنقدر کم است که با استفاده از روش "کشت گياهي" ميتوان آب آن را تا حدودي شيرين و از آن براي کشاورزي هم استفاده کرد. و يا با استفاده از روشهاي بيولوژيک کار شيرينسازي را انجام داد همچنان که کشت برخي محصولات نظير يونجه سبب ميشود که شوري آب گرفته شود.
کردواني در پايان گفت که محيطزيست بايد لجبازيها را کنار بگذارد؛ طرح انتقال آب درياي خزر به استان سمنان مشکل جدي زيستمحيطي بهدنبال ندارد.
پروفسورکردواني در اين گفتگو آب پاکي را روي دست مخالفان ريخت و صراحتا عنوان کرد که مخالفتها با انتقال آب درياي خزر سياسي است.
نکته ديگري که پروفسور کردواني بر آن تأکيد کرده بود، اين بود آب درياي خزر جزو معدود آبهاي شوري است که ميتوان با آن کشاورزي کرد؛ ضمن آن که مواد معدني بسيار زيادي در آب اين دريا وجود دارد که براي گياهان مناسب است.
وي افزود: مازندران آنقدر به سمنان نزديک است که برخي شهرها، زبالههايشان را در استان سمنان دپو ميکنند؛ از طرفي آب درياي خزر آنقدر شيرين است که اکنون در داغستانِ ترکمنستان دارند با آن کشاورزي ميکنند و يونجه برداشت ميکنند؛ بنابراين وقتي آنها از اين آب استفاده ميکنند چرا ما نکنيم؟
وي گفت: نمايندگان استان سمنان بايد با نمايندگان استان مازندران نشستهاي مشترکي داشته باشند و اختلافات فيمابين را حل کنند.